فیلمنامه‌نویس ایرانی نامزد جایزه‌ی اسكار، حسین امینی، (نویسنده فیلم‌هایی چون «بران (drive)» و «بال‌های فاخته») با فیلم «دو چهره‌ی ژانویه» سال ۲۰۱۴ از مقام یك فیلمنامه‌نویس به یك كارگردان تغییر درجه داد. تا امروز این تنها فیلم امینی در مقام کارگردان است اما بعد از آن همچنان به نوشتن فیلمنامه ادامه داد.

تصمیم گرفته‌ایم هر ماه در قالب یک مطلب «چه فیلمی ببینم» فیلم‌هایی را معرفی کنیم که به دلایلی دیدن دوباره‌ی آن‌ها خالی از لطف نیست. گاهی از فهرست سایت‌های خارجی استفاده می‌کنیم و گاهی هم سلیقه‌ی شخصی و مناسبت‌های داخلی را معیار قرار می‌دهیم. فهرست این ماه کاملا برمبنای سلیقه‌ی شخصی یک فیلمنامه‌نویس ایرانی در دل هالیوود است. حسین امینی که ساخت یک فیلم خوب را هم در کارنامه‌اش دارد. امینی در گفت‌وگویی زمانی فیلم‌های الهام‌بخش‌اش را معرفی کرده بود.

«دو چهره‌ی ژانویه» یك اقتباس بی‌عیب و نقص بود از تریلر دهه شصتی كه پاتریشیا های ‌اسمیت نوشته بود و خود امینی از روی این رمان، فیلمنامه‌ی فیلمش را نوشت. این داستانی است كه شخصیت‌هایش دمده نمی‌شوند. داستان آدم‌های حقه‌باز و شیادی كه در كناره‌ی آفتاب‌سوخته دریای مدیترانه روایت می‌شود و پیچ ‌و خم‌های اخلاقی كه می‌شود از دل آن بیرون كشید. امینی در گفت‌وگویی با امپایر درباره تاثیرات و الهاماتی صحبت کرده كه شاهكارهای دوران قدیم رویش گذاشته‌اند و به او كمك كرده‌اند تا نگاه، سبك و لحن فیلمش را خوب از كار دربیاورد. این‌ ده فیلم را كه امینی توصیه كرده حتما باید ببینید.

آفتاب سوزان

آفتاب سوزان

  • عنوان اصلی: plein soleil
  • محصول ۱۹۶۰

اقتباس با سلیقه‌ی رنه كلمان از «آقای ریپلی بااستعداد» كه در غایت زیبایی است و ستاره فرانسوی آلن دلون را در نقش یك آدم ولگرد در اوج تصویر می‌كند. او تام ریپلی است. مردی كه حیطه‌ی اخلاقیاتش باعث می‌شود به انتهای مسیر نرسد. بعدها این نقش توسط دنیس هوپر، مت دیمون و بری پپر بازی شد اما برای امینی نسخه آلن دلون حرف آخر را می‌زند.

امینی می‌گوید: «این برای من بهترین اقتباس از روی داستان‌های های ‌اسمیت است و فكر می‌كنم میان آن‌ها بهترین فیلمی است كه روح داستان های ‌اسمیت را در خودش حفظ كرده است. فیلم كمی درهم ریخته است چه از نظر روایت داستان و چه كار دوربین اما همان كیفیت خشنی را دارد كه به‌‌نظر در كار های ‌اسمیت هم هست. آسمان آبی آفتابی فوق‌العاده به‌نظر می‌رسد. آلن دلون و موریس رونه (كه نقش دیكی گرین‌لیف را بازی می‌كند) احتمالا دو تا از خوش‌تیپ‌ترین بازیگران تاریخ سینما هستند. شاید فیلم به تر و تمیزی و صیقل‌خوردگی «آقای ریپلی بااستعداد» نباشد اما انرژی واقعی و یك‌جور ارعاب در خودش دارد. و ریپلی در این یكی فیلم چیزی بیشتر از یك بیمار روانی ساده است. من زمان ساختن «دو چهره‌ی ژانویه» این فیلم را بارها و بارها دیدم. از جزییاتش چیزهای زیادی برای فیلم خودم قرض گرفتم.»

محله‌ی چینی‌ها

محله چینی‌ها

  • عنوان اصلی: Chinatown
  • محصول ۱۹۷۴

نوآری با پایانی تلخ كه همزمان در تصویری كه از فساد و زوال اخلاقیات ارائه می‌دهد، هم دمده و هم مدرن به‌نظر می‌رسد. شاهكاری كه با همكاری تصاویر جان.ای.آلونزو و موسیقی جری گلداسمیت خلق شد و لایه‌های جدیدی به فیلمنامه‌ی فوق‌العاده رابرت تاونی داد.

امینی درباره‌ی فیلم این‌طور توضیح می‌دهد: «اولین‌بار این فیلم را اوایل دهه‌ی ۸۰ میلادی دیدم و بعد از «سرگیجه» ساخته‌ی هیچکاک تبدیل به محبوب‌ترین فیلمم شد. یكی از پیچیده‌ترین و درخشان‌ترین طرح‌های سینمایی است كه تا امروز خوانده‌ام. معلمان فیلمنامه‌نویسی آن را به عنوان كامل‌ترین فیلمنامه در مورد آثاری كه لایه‌های مختلف دارند تدریس می‌كنند اما باز هم چیزی فراتر از این است. این وحشت را ندارد كه تحت نظر یك كارگردانی كاملا غیرمرسوم ساخته شود. اگر چه ممكن است فكر كنید این یك نوشته‌ی كلاسیك است اما شخصیت‌پردازی‌ها كاملا مدرن هستند. فیلم دمدمی مزاجی و آن حس تلخ كارهای پولانسكی را دارد. بهترین درام جنایی سینماست.»

مخمصه

مخمصه

  • عنوان اصلی: heat
  •  محصول ۱۹۹۵

عشق مایكل مان به جدال اپرایی میان دو مرد در سكانس مشهور كافه به اوج خودش می‌رسد. در یك رویارویی كوتاه، رابرت دنیرو و آل پاچینو، یادمان می‌آورند كه دزد و پلیس دو روی یك سكه هستند.

امینی می‌گوید: «چیزی اسطوره‌ای در مورد «مخمصه» وجود دارد. شبیه فیلم‌های وسترن است: مرد خوب و مرد بد دو روی یك سكه هستند و مجبورند در نهایت یك زورآزمایی با هم داشته باشند. فیلم مرا به دوران كودكی‌ام می‌برد وقتی پسر كوچكی بودم و به دنبال این شمایل‌های قهرمانانه می‌گشتم. به عنوان كسی كه اولین كار كارگردانی‌اش است، من به طرز باورنكردنی درمورد استفاده از چند دوربین عصبی بودم. اما تنها سكانسی در فیلم «دو چهره‌ی ژانویه» كه در آن از دو دوربین استفاده كردیم در بازار استانبول بود. برای اینكه جایی خوانده بودم كه مایكل مان این كار را در سكانس كافی‌شاپ و مواجهه «مخمصه» انجام داده بود.شما می‌خواهید لحظه‌ی حقیقت هر دو بازیگر را در آن سكانس شكار كنید.»

شب و شهر

شب و شهر

  • عنوان اصلی: night and the city
  • محصول: ۱۹۵۰

نوآر دست كم گرفته شده‌ی ژول داسن، استحقاق این را دارد كه كنار فیلم‌های مانند «خارج از گذشته» قرار بگیرد. ریچارد ویدمارك زیر مهتاب در خیابان‌های لندن تحت تعقیب است و این نقطه‌ی ارجاع برای امینی است.

امینی درباره‌ی تاثیر این فیلم می‌گوید: «این یكی از بزرگترین فیلم‌های نوآر تاریخ است. عاشق این هستم كه قهرمان فیلم بازنده است. او همزمان شیطان و قربانی است. درست مثل كاراكتر چستر مك فارلن در فیلم من.صحنه فوق‌العاده تعقیب پایانی الهام‌بخش پایان‌بندی فیلم من بود. درست مثل این است كه این كاراكترها توسط آدم‌های واقعی تحت تعقیب قرار نگرفته‌اند بلكه توسط اعمال خودشان تعقیب می‌شوند. ریچارد ویدمارك نمی‌ترسد كه نقش آدم‌های زشت یا ناامید را بازی كند. بسیاری از بازیگران هستند كه می‌خواهند همیشه عالی به‌نظر برسند اما ویدمارك این توانایی را دارد كه نقش بازنده‌ها را بازی كند.»

انزجار

انزجار

  • عنوان اصلی: le mepris
  • محصول ۱۹۶۳

شاهكار ژان لوك گدار خاكسترهای عشق مرده‌ی میان زن (با بازی بریجیت باردو) و همسر فیلمنامه‌نویس‌اش (با بازی میشل پیكولی) را به هم می‌زند. جك پالانس، از غول‌های سینما كسی است كه این آتش را بیشتر خاكستر می‌كند. موسیقی تاثیرگذار ژرژ دلرو و صحنه‌های روی صخره‌های كاپری یكی از احساساتی‌ترین فیلم‌های گدار را رقم می‌زنند.

امینی درباره‌ی «انزجار» گفته است: «چیزی درباره حضور در جو و فضای مدیترانه و احاطه شدن توسط مناظر بی‌انتها و سخت و سنگی و تركیب آنها با استایل دهه‌ی ۶۰ وجود دارد. این داستان دیگری درباره زوجی است كه از هم جدا می‌شوند با موسیقی كه من واقعا عاشقش هستم و لحظات زیادی كه بدون دیالوگ ارتباط برقرار می‌كند. در حقیقت فیلم‌هایی كه من به آنها تمایل دارم، زیاد دیالوگ ندارند كه فكر می‌كنم چنین سلیقه‌ای برای یك فیلمنامه‌نویس عجیب باشد. البته فیلمنامه‌نویسی چیزی بیشتر از دیالوگ‌نویسی است. یك نفر زمانی به من گفت: «برای فیلم «بران» (Drive) باید پول خوبی گرفته باشی. تو فقط ۱۵ خط دیالوگ برای آن فیلم نوشتی!» عامه‌ی مردم فكر می‌كنند فیلمنامه‌نویسی فقط نوشتن دیالوگ‌هاست.»

ماجرا

ماجرا

  • عنوان اصلی: L’Avventura
  •  محصول: ۱۹۶۰

سه گانه‌ی عاشقانه میكل آنجلو آنتونیونی، «ماجرا»، «شب» و «كسوف»، احتمالا برای بعضی‌ها آخرین كلمات در سینمای منجمد شده‌ی هنری هستند اما امینی می‌گوید كه فیلمسازان كمی موفق می‌شوند به افول رابطه‌ها به خصوص در رابطه با آن‌هایی كه مرده‌اند دست پیدا كنند. «ماجرا» در غیاب روبات‌ها و بیگانگان و كوسه‌های قاتل با ریتم آهسته‌اش موفق می‌شود از دریچه‌ی نگاه مونیكا ویتی و گابریل فرزتی با جهان پر رمز و راز ارتباط برقرار كند.

امینی می‌گوید: «وقتی فیلمنامه فیلم‌ «دو چهره‌ی ژانویه» را می‌نوشتم برای كاراكتری كه كرستن دانست نقش‌اش را بازی می‌كند دائم در ذهنم مونیكا ویتی «ماجرا» را داشتم. كرستن البته بازیگر خیلی متفاوتی است اما من این فیلم‌ها را به او دادم تا نگاه كند چون آن حالت معمایی مونیكا ویتی را می‌خواستم و برای اینكه این سه فیلم آنتونیونی چگونگی از هم پاشیدن رابطه‌ها را فقط با رو برگرداندن یكی از دیگری نشان می‌دهد. هیچ‌وقت دیالوگ‌ها چیزی نمی‌گویند، همه‌اش زبان بدن است. اواخر چهل‌سالگی بودم كه واقعا شروع به تحسین آنتونیونی كردم. آنتونیونی استاد اسیر كردن بازیگران در قاب است.»

شمال از شمال غربی

شمال از شمال غربی

  • عنوان اصلی: North by northwest
  • محصول ۱۹۵۹

بیشترین سرگرمی كه می‌توانید داشته باشید. امینی هیچكاك را منبع بی‌انتهایش برای «بهترین فیلم‌های جاده‌ای» می‌داند. در فیلم‌هایش هواپیماها، قطارها و اتومبیل‌ها وجود دارند. دستورات هیچكاك برای سرعت و تعلیق برای همه تریلرها شبیه یك نقشه پیش ساخته عمل می‌كند.

امینی می‌گوید: «می‌دانم به طرز دیوانه‌واری جاه‌طلبانه به‌نظر می‌رسد ولی می‌خواستم صحنه‌های تعلیق «دو چهره‌ی ژانویه» حتی اگر شده كمی هیچكاكی بنظر برسد. فكر می‌كنم كارگردانانی كه اولین فیلم‌شان را می‌سازند بیشتر از فیلمسازانی كه تحسین‌شان می‌كنند ایده می‌گیرند تا كارگردانانی كه مثلا تجربه‌ی بیشتری دارند. من عاشق روشی هستم كه هیچكاك بذر شك و تعلیق را در فیلم‌هایش می‌كارد و شما را جای كاراكترش قرار می‌دهد. سكانس دیالوگ گفتن كری گرانت و اوا ماری سنت وقتی در قطار با هم ملاقات می‌كنند یكی از بهترین سكانس‌هایی است كه دیده‌ام. احتمالا سرگرم‌كننده‌ترین فیلم هیچكاك است. به این معنا كه دائم این انرژی را به مخاطبش می‌دهد كه بعد از آن چه خواهد شد. فیلم محبوبم از هیچكاك «سرگیجه» است اما قطعا «شمال از شمال غربی» هم میان پنج فیلم برترم جای دارد.»

آسمان محافظ

آسمان محافظ

  • عنوان اصلی: Sheltering sky
  • محصول: ۱۹۹۰

پل باولس درمورد اقتباس برناردو برتولوچی از رمانش دیوانه‌وار عمل نكرد. فیلم هنوز هم مكاشفه تاثیرگذاری درباره رابطه یك زوج(دبرا وینگر و جان مالكوویچ) دارد كه زیر آفتاب صحرا مشكلات‌شان را حل می‌كنند.

«این فیلم قطعا تاریخ ندارد.اما به طرز باورنكردنی زیباست.این لحظه‌های نفس‌گیر میان زوجی كه هنوز عاشق هم هستند و با این حال جدا شده‌اند، زمانی كه رابطه به پایان رسیده است اما هر دو نفر به طرز باورنكردنی هنوز به هم علاقه دارند.نمی‌دانم چرا ولی برای من همیشه این لحظه در فیلم‌های خیلی تاثیرگذار بوده است.در نماهای كرین فیلم هم چیز خاصی وجود دارد. سفر با اتوبوس گرد و خاك گرفته و استفاده از مناظری كه بازتاب زندگی احساسی این آدم‌هاست و ما در سكانس‌هایی از «دو چهره ژانویه» از آن استفاده كردیم.»

چاقو در آب

چاقو در آب

  • عنوان اصلی: Knife in the water
  • محصول: ۱۹۶۰

درست مثل «دو چهره‌ی ژانویه» فیلم تریلر رومن پولانسكی هم درباره قدرتی است كه بین دو مرد و یك زن در نوسان است. خشونت فیلم بیشتر روانی است. این فیلم اولین نامزدی اسكار را برای پولانسكی در بخش بهترین فیلم خارجی‌زبان به همراه آورد.

امینی معتقد است: «این فیلم یك‌جور حسادتی دارد كه ما در فیلم‌ خودمان از آن الهام گرفتیم. و تم اصلی آن مردی است كه سعی دارد قدرت خودش را بر مرد دیگری تحمیل كند. درنهایت آن‌ها جلوی چشم مرد به یك دوئل مرگبار تن می‌دهند. یك چیز پنهانی عجیب و غریب زیر لایه‌ی ظاهری وجود دارد كه من آن را در داستان های ‌اسمیت هم تشخیص دادم. ملغمه‌ای از حسادت و رقابت و پارانویا كه شما در رابطه‌ها زیاد می‌بینید.»

كلئو از ۵ تا ۷

کلئو از 5 تا 7 چه فیلمی ببینیم

  • عنوان اصلی: CLÉO from 5 to 7
  • محصول: ۱۹۶۲

فیلم كلاسیك آنیس واردا مربوط به موج نوی سینماست. یك ساعت و خرده‌ای زندگی یك خواننده جوان را به تصویر می‌كشد كه با خبرهای شومی از سوی دكترش مواجه می‌شود. طراحی لباس و صحنه فیلم برای امینی و طراح لباس فیلمش استیون نوبل منبع الهام شد.

امینی درباره‌ی این الهام‌بخشی گفته است: «این فیلم كلید اصلی برای طراحی لباس و موهای بازیگران در فیلم ما بود. همه‌ی آن مدی كه در دهه‌ی ۶۰ رواج داشت را می‌شود در آن دید. كرستن عاشق مد است و قبلا این فیلم را دیده بود. اگر فیلم‌های موج نوی فرانسه را با همه‌ی آن جامپ كات‌ها و فیلمسازی تجربی دوست دارید و منبع‌تان هم قصه‌های ژان لوك گدار و فرانسوا تروفو است، این فیلم را ببینید. واردا قصه‌ای شخصی‌تر درباره‌ی زنی را روایت می‌كند كه از زندگی‌اش خوشحال نیست. آیا من هم زمانی موج نوی فرانسه را تجربه كرده‌ام؟ خب راستش وقتی ۱۸ ساله بودم همیشه نسخه‌ای از «گل‌های شر» بودلر را در جیبم داشتم. به طرز باورنكردنی متظاهرانه بود و دوستانم هنوز بابتش مرا دست می‌اندازند.»

بیشتر بخوانید: چه فیلمی ببینم؛ فصل مدارس را مفرح بگذرانیم (مهر ۹۸)

The post چه فیلمی ببینیم؛ توصيه‌های يك فيلمساز ايرانی در دل هاليوود (آبان ۹۸) appeared first on دیجی‌کالا مگ.

منبع متن: digikala