«حس مرا نکش!» آقای کارگردان، لطفا کمی رحم کن! بگذار بفهمم وایولت کیست. لااقل اجازه بده اجرایش را خوب ببینم، اینقدر نور نپاش، بگذار حس و حالش را بفهمم، حس او را نکش! نه خیر! گوش این کارگردانهای به ظاهر جوان به این چیزها بدهکار نیست. اگرچه تِرَک «حس مرا نکش» در فیلم وجود دارد […]
«حس مرا نکش!» آقای کارگردان، لطفا کمی رحم کن! بگذار بفهمم وایولت کیست. لااقل اجازه بده اجرایش را خوب ببینم، اینقدر نور نپاش، بگذار حس و حالش را بفهمم، حس او را نکش!
نه خیر! گوش این کارگردانهای به ظاهر جوان به این چیزها بدهکار نیست. اگرچه تِرَک «حس مرا نکش» در فیلم وجود دارد و کارگردان جوان «روح جوانی» طبیعتا باید به این نکته توجه میکرد که این حس و حال همه چیز هر فیلم و هر اثر هنری است؛ اما او به بهترین شکل ممکن و به طرزی باورنکردنی قادر میشود حس و حال فیلم را هیچ کند، بکشد و بیاینکه حتی برایش مرثیهای بخواند، زنده به گورش کند! فیلم حقیقتا پر است از لحظاتی که میتوانستند خوب و سرزنده در بیایند، اما حیف که فیلمنامه نویس هم با کارگردان همدست است. هر دو به شکلی خام دستانه، زشت و بسیار سطحی با شخصیتهایشان مواجه میشوند، و در عوض آنکه آنها را در آغوش خویش کشند – چنانکه هر هنرمندی چنین میکند – هم از خود و هم از ما دور کرده و به یک سری موارد ناچیز از قبیل نورپاشیها، یک دوربین مضحک و البته چند خاطرهی بچگی متوسل میشوند.
ادامه مطلب را در سینما فارس بخوانید.
منبع متن: gamefa